من می دانم که در این دیار گرچه بی چهره ام ولی بی هویت نیستم. روزی با پیر مغان در خلوت خواهم نشست و رازی را که در این کتاب افشا نکرده ام با او در میان خواهم گذاشت. رازی که شاید پیر مغان را تاب شنیدن آن نباشد! تا این مرحله از زندگی دانسته ام که می باید کوله بار غم ها و دلتنگی ها را بر زمین گذارد و به استقبال آینده رفت حتی اگر این آینده یک روز یک ساعت یا فقط یک لحظه باشد مطمئن هستم بهترین لحظه، لحظه بعدی زندگی ام خواهد بود.