رفتیم و کتاب خواندیم و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم،
آنقدر که هر بار در آینه نگریستیم با خودمان گفتیم:
خوب شد خدا ما را آفرید و گرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت.
میدانی آن جراح که هر روز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش «کتاب» است.
چاقویش درد ندارد، اما همهاش درمان است.
هزینهاش هم هرقدر که باشد به این زیبایی میارزد.
من نشانی مطب این پزشک را به همه زنان میدهم:
به اولین کتابفروشی که رسیدید، بیوقت قبلی داخل شوید،
آن طبیب مشفق، آنجا نشسته است، منتظر شماست.