|
تلگرام کتاب بازها
اطلاع از آخرین اخبار کتابسرای اشجع
|
|
◄
سرزمین نوچ
داستانی از مهاجرات ایرانیان به آمریکا
قيمت: 14,500 تومان
زمانی که آرش و صنم ایران را به مقصد آمریکا ترک میکردند، نمیدانستند که در آنجا با اتفاقات غیرمنتظره زیادی روبرو خواهند بود. اتفاقاتی که شادی ها و ناکامیهای بزرگ زیادی را به همراه خواهند داشت...
شابك: 3-798-369-964-978
قطع كتاب: رقعي
تعداد صفحات: 296
نوع جلد: جلد نرم(شوميز)
كيفيت اثر: چاپ تك رنگ، كاغذ تحرير، جلد ساده
سال چاپ: 1391
نوبت چاپ: 3
فيپا: داستان، ادبیات، فارسی، رمان، قصه، معاصر، مهاجرت،
کد کالا: BK00009193
موضوعات فرعي: رمان
|
تعداد :
جلد
برای خرید یا سفارش کتاب باید ثبت نام کنید
ثبت نام بسيار ساده و در يك مرحله از طريق كادر سمت راست اين صفحه انجام مي شود
کتاب در انبار موجود است
بازگشت
|
کتاب سرزمین نوچ - داستانی از مهاجرات ایرانیان به آمریکا ؛ ناشر: افق ؛ مولف / نویسنده: کیوان ارزاقی ؛
این کتاب در انبار فروشگاه آنلاین کتاب سرای اشجع در حال حاضر موجود است و شما همین الان می توانید با اطمینان این کتاب را بخرید.
امکان خرید اینترنتی کتاب برای تمام کاربران عضو سایت در سراسر ایران و جهان فراهم است. فروش کتاب به صورت سفارش تلفنی (ثبت سفارش از طریق تلفن) در این مرکز انجام می شود. امکان درخواست و تهیه کتاب از طریق پیامک هم وجود دارد. ارسال پستی کتاب با بسته بندی ویژه برای سراسر ایران و جهان از طریق پست و پیک تلفنی انجام می شود.
By Ashja Bookstore
کتابهای پیشنهادی
|
ربکا
عاشقانه های کلاسیک
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
☼ برگی از یک کتاب:
آورده اند که پیلی بود باشکوه و هیبت و فر. در همسایگی او چکاوی بر زمین آشیان ساخته بود و بار امانتی که در شکم داشت نهاده و چند روز بر سر آن بنشسته و آن را به آتش دل و سوز جگر می پرورد. هر روز پیل چون به آبخور شدی، گذرش بر آنجا بود. روزی دست پیل بر آشیانه افتاد، نه خایه بماند و نه آشیانه. آن چکاوک درپرید و بریان و نالان بر سر پیل نشست و گفت: ای ملک طاغی، جورپیشۀ ظلم اندیشه، نه از خدای شرم و نه با خلق آزرم؛ آن جگرگوشگان مرا، بی گناهی چرا کشتی؟ آن اسیران قدر و محبوسان جهان نادیده، به پای چرا مالیددی؟ پیل گفت: بیهده مگوی، ما مالیده پای و شکسته دست چنان بسیار داریم و این گردن بدین ستبری از خون بچگان تو گرانبار نخواهد شد. چکاو حکایت شکایت آغاز کرد و بنالید و اشک حسرت فرو ریخت. اما با آن پیل دست در کمر که یارد؟ و کوه از آسیب باد کی کوفته شود؟
اما چکاو چاره ای اندیشید و با دیگر پرندگان رو سوی پیل آورد و با منقارهای چون الماس، قصد چشم پیل کرد. پیل از دست ایشان عاجز ماند. تا اینکه چشم خانۀ او از سیه سپیدی خالی گشت.
چکاو درپرید و گفت: عاقبت ظلم وخیم است. آنچه کشتی درودی و آنچه نهادی برگرفتی و آنچه دادی بازستدی.
داستانی از داستانهای کلیله و دمنه
▼ تبلیغات
|