|
تلگرام کتاب بازها
اطلاع از آخرین اخبار کتابسرای اشجع
|
|
◄
کمی ایمان داشته باش
رمان خارجی
قيمت: 16,000 تومان
این کتاب به ما ثابت میکند که در وجود تک تک ما جرقه ای الهی هست که شاید بتواند یک روز جهان را نجات دهد...
شابك: 7-785-119-600-978
قطع كتاب: رقعي
تعداد صفحات: 304
نوع جلد: جلد نرم(شوميز)
كيفيت اثر: چاپ تك رنگ، كاغذ تحرير، جلد ساده
سال چاپ: 1393
نوبت چاپ: 1
فيپا: داستان، رمان، ادبیات، معاصر، قصه
کد کالا: BK00010145
موضوعات فرعي: رمان
|
تعداد :
جلد
برای خرید یا سفارش کتاب باید ثبت نام کنید
ثبت نام بسيار ساده و در يك مرحله از طريق كادر سمت راست اين صفحه انجام مي شود
در حال حاضر این کتاب در انبار تمام شده است
برای ثبت سفارش لطفا روی کلید ثبت سفارش کتاب کلیک کنید
اطلاع رسانی با ایمیل و پیامک انجام می شود
بازگشت
|
کتاب کمی ایمان داشته باش - رمان خارجی ؛ ناشر: قطره ؛ مولف / نویسنده: میچ آلبوم ؛ مترجم: احمد نیازاده ؛
در حال حاضر موجودی این کتاب در انبار فروشگاه آنلاین کتاب سرای اشجع تمام شده است ولی شما می توانید کتاب را انتخاب کنید تا به سبد در حال انتظار اضافه شود و ما تلاش می کنیم در کوتاهترین زمان، این کتاب را تهیه کرده و به شما اطلاع دهیم.
امکان خرید اینترنتی کتاب برای تمام کاربران عضو سایت در سراسر ایران و جهان فراهم است. فروش کتاب به صورت سفارش تلفنی (ثبت سفارش از طریق تلفن) در این مرکز انجام می شود. امکان درخواست و تهیه کتاب از طریق پیامک هم وجود دارد. ارسال پستی کتاب با بسته بندی ویژه برای سراسر ایران و جهان از طریق پست و پیک تلفنی انجام می شود.
By Ashja Bookstore
|
☼ برگی از یک کتاب:
آورده اند که پیلی بود باشکوه و هیبت و فر. در همسایگی او چکاوی بر زمین آشیان ساخته بود و بار امانتی که در شکم داشت نهاده و چند روز بر سر آن بنشسته و آن را به آتش دل و سوز جگر می پرورد. هر روز پیل چون به آبخور شدی، گذرش بر آنجا بود. روزی دست پیل بر آشیانه افتاد، نه خایه بماند و نه آشیانه. آن چکاوک درپرید و بریان و نالان بر سر پیل نشست و گفت: ای ملک طاغی، جورپیشۀ ظلم اندیشه، نه از خدای شرم و نه با خلق آزرم؛ آن جگرگوشگان مرا، بی گناهی چرا کشتی؟ آن اسیران قدر و محبوسان جهان نادیده، به پای چرا مالیددی؟ پیل گفت: بیهده مگوی، ما مالیده پای و شکسته دست چنان بسیار داریم و این گردن بدین ستبری از خون بچگان تو گرانبار نخواهد شد. چکاو حکایت شکایت آغاز کرد و بنالید و اشک حسرت فرو ریخت. اما با آن پیل دست در کمر که یارد؟ و کوه از آسیب باد کی کوفته شود؟
اما چکاو چاره ای اندیشید و با دیگر پرندگان رو سوی پیل آورد و با منقارهای چون الماس، قصد چشم پیل کرد. پیل از دست ایشان عاجز ماند. تا اینکه چشم خانۀ او از سیه سپیدی خالی گشت.
چکاو درپرید و گفت: عاقبت ظلم وخیم است. آنچه کشتی درودی و آنچه نهادی برگرفتی و آنچه دادی بازستدی.
داستانی از داستانهای کلیله و دمنه
▼ تبلیغات
|