همه بر آن همه دردم امید درمان است که آخری بود آخر شبان، یلدا را
روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف گویی از روی قیامت شب یلدا برخاست
یاد آسایش گیتی، بزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است شب فراق تو هرکه هست یلدایی است
سعدی